:: باران کویر ::

ساخت وبلاگ
سه شنبه چهاردهم فروردین ۱۴۰۳ - ۹:۴۷ ق.ظ - طاهره - جااان دلم، مهرباانم، ای تنها همدم من، ای تو که تنها به دردهای دل من آشنایی و رنج و غم روحم را در این قفس تن و سنگی و گلی می دانی، چقدر احساس دلتنگی رسیدن به شما را دارم! و در عین حال واهمه از اعمال چپ و کژی که خود برای خود یکجا کرده ام! تو می دانی که من چقدر بدنیال جبرانم ای جبران کننده. تو خودت خوب می دانی که چه احساس و شوری است که تمام من را در آغوش گرفته و این من هستم که نمی دانم! نمی فهمم! کج عقلم و بدفهم!دست پیوند می خوام از شاخسار مهرت بر دل و جان ضعیفم. یارا از تو خواهشی دارم که مرا عبد خودت کنی تنها. مرا بنده ی ناب خودت کنی تنها! و دست به دامان خلایقت نکنی. جانا دوست دارم صبح و شام عبادتت، یادت و ذکرت باشد و من خدمت کنم به خلقت و خودم را دریابم و بیشتر از پیش بشناسم. چرا که اگر خود را بدانم تو را دریافته ام. خدایا چقدر زندگی در این سرداب دنیا با تو زیبا می شود ! قطعا اگر ایمان و باور تو نباشد، زندگی در این وادی غیرقابل تحمل می شود و بعید نیست که آدم خود را خلاص می کند! عاشقتم عاشقتم ای نور علی نور. :: باران کویر ::...ادامه مطلب
ما را در سایت :: باران کویر :: دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dbaranekavirf بازدید : 14 تاريخ : سه شنبه 21 فروردين 1403 ساعت: 17:39

خدایا ای نورِ تابنده و آرامش دهنده ی عالم و آدم، دوستت دارم و به وصالِ آعوش تو حریص. جان ِ من، تمام رنج و غم هایِ این تن و این خاک به فدای لحطه ی یک ثانیه محبتِ بی چشمداشتِ خودت.

خدای قشنگ من، گاهی احساس میکنم جسمم باید بترکه و درونم رها بشه! خدایا از من محبت و مهربانی و آرامشت رو دریغ نکن. خدا به من کمک کن که لایق وصل آنیِ تو باشم.

دوستت دارم تنها عشق و رفیقم

:: باران کویر ::...
ما را در سایت :: باران کویر :: دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dbaranekavirf بازدید : 39 تاريخ : سه شنبه 29 اسفند 1402 ساعت: 3:20

انگشتانم روی صفحه ی کیبورد خشک شده است. به دستانم کمی از این مرطوب کننده های مصنوعی زدم، کاش می شد به مغزم هم کمی مرطوب کننده می زد. احساس سنگینی ای روی شانه هایم، قلبــــــــم و نفس هایم دارم. یار که اگاه هست به احوال حالم و خود نیز در تنهایی افکارم غرقم. پا که به دنیای بیرون از خودم می گذارم غرق در دنیایم می کنند .. غرق در سر و صدا و افکار بوی تنفر و نامهربانی ! آه خدایا چقدر به آغوش گرم و پر از محبتت نیاز دارم . چقدر نیاز دارم که به من سوسویی بنمایی و در این بیابان ظلمانی با من سخن بگویی و مرا عفو کنی. خالق جانــــــم ، ای سازنده این عروسک کوکی، ای رهنمای طریقت این طائر پر و بال شکسته، مرا پاک گردان و سپس نزد خود ببرم. مهربانم من واهمه دارم از شرمی که به چهره م می نشیند، آنی که به وصالت برسم! من می ترسم از غضبت بر من بیچاره! انا عبدک الضعیف الذلیل الحقیر المسکین المستکین یا الهی و ربی و سیدی و مولای ...یا غایه امال العارفین به این بنده ی ناتوان، خوار، ناچیز، مستمند و بیچاره ی خودت یاری ده! من بدجور دل تنگم ، دل آشوبم، دل بریده ام از عالم و در پی جبرانم و به تو روی آورده ام. جانا یاری ام ده. به جز تو به فضل که امید داشته باشم؟ به جز تو به که اعتماد کنم ؟ به جز تو ای غیاث المستغیثین به که انتظار مدد داشته باشم؟ من مضطرم! من یاوری ، دوستی، هم صحبتی به جز تو ندارم! دگر خود دانی و این پرنده ی پر و بال شکسته ی شما. ای که وجودم از وجود توست، نیازمند سرانگشتان نوازشتم.. رقیقم کن باز .. به صبر حضرت زینبی که شناختم قسم، به روضه های حسینی که اشک ریخته ام قسم، من در صدد جبران برآمده ام. باورم کن و خودت فضلت را نصیبم کن. :: باران کویر ::...ادامه مطلب
ما را در سایت :: باران کویر :: دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dbaranekavirf بازدید : 31 تاريخ : چهارشنبه 25 بهمن 1402 ساعت: 17:55

امروز صبح بعد از اینکه پسرم رو رسوندم مدرسه ش، توی پرانتز بگم(همیشه اینطوری ام که گاهی پشت ماشین اووووو ه میرم توی عالم های دیگه، توی فکرای عمیق و گاهی هم حس دلتنگی عمیق و عجیب غریبی بهم دست میده!)، آره داشتم می گفتم یه دفعه به این فکر افتادم که همه چیز تو این عالم قرضی هست، مثلا اینکه من اینجا سر کارم، اگه یه میزی دارم، دفتر قشنگی دارم، مثلا یه آل این وان iMac دارم، یه ست مبلمان تر تمیز دارم، که خوب عاریه ای هست، واسه من نیست که! من اومدم یه مدت ازش استفاده میکنم، لذتش رو هم می برم، صاحبش و صاحب اصلی رو هم تشکر می کنم که یه مدت منو قابل دونسته و به سمت مدیریت توی این دفتر برگزیده! چقدر حقیر وافعا! دلمون هم خوشه! مثلا کلاس هم داره! آره اینا که متعلق به من نیست! و واقعا هم بهشون دل بستگی عمیق پیدا نمی کنم و نباید وابسته بشم. چون واس ما نیست! یه روزی می آن حالا یا با روی خوش یا ناخوش پسشون می گیرن! شاید هم خودم پس دادمش.همینجور اگه مثلا من یه کتاب از کتابخونه قرض بگیرم هم که اون مال من نیست، من یه دو هفته ای ازش استفاده می کنم، می خونمش، شاید به نوتی هم برداشتم، حظش رو می برم و بعد خودم دو دستی می برم پسش می دم!آخ خدا که باید بگم تمام متعلقات اقوام و خویشان هم تو همین زمره ی مال و منال قرار می گیرن! و این ها هم همینطور که خودت گفتی برای آزمایش ماست! مادر و پدر و خواهر و برادر هم قرض دادی به من و باید قبول کنم که تمام اینا رو هم از من روزی پس می گیری چون برای من نیستن! من فقط می تونم شکرگذار باشم و دعاگو که قدری بیشتر کنارم بگذاری شان.اخ خدا که این تن هم قفس گلی و سنگین عاریه ای است که روزی از من پس خواهی گرفت!ای مالک آسمان ها و زمین. ای صاحب دنیا. ای صاحب ماها. ای مالک هرآنچه ه :: باران کویر ::...ادامه مطلب
ما را در سایت :: باران کویر :: دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dbaranekavirf بازدید : 51 تاريخ : چهارشنبه 25 بهمن 1402 ساعت: 17:55

پرم از حرفهایی که باید به عمل تبدیلشان کنم، عمل هایی که ناب باشد و مثل باران از دامن دوست به گلبرگی عطا شده باشد و مثل شبنم از گوشه ی چشم گلبرگی به زمین تقدیم شده باشد! انگار تمام آمده های خدا رسالتشان را می دانند و فقط این انسان است که در بازار پر از هزارراهی دنیا راه گم کرده است و هیچستان می پیماید! در سرم شوق لقای نور عشق است و در دلم دل تنگی که بیداد می کند که گلو خفه می کند! چقدر دلـــــــــــــــــــــــــم، همان آغوش روز ازل، روز خلقت را می خواهد و چقدر من نیازمندم به این آغوشت خدایا! چقدر دلـــــــــــــــــــــــــم تنگ لمس نور و محبت و عشق شماست، چقدر این روزها همه چیز با رنگ و بوی تو خوش است! چقدر هر چیزی که از تو و وجودت آیه می دهد، زیباست و ب جانم می نشیند! چقدر خداوندا از تو فقط از تو خواستن قشنگ است! مهربانی که یک واژه ساخته ی دست من است و مجرد! و تو عین مهربانی هستی، چقدر دلم می خواهد بادام سفید شوم و با روی خوش به یوم التلاق برسم! خدایا عاشقم کن به خودت و هر چه بو و رنگ تو رو می دهد . خدایا فرزندم را از یاران خود و امام زمانم قرار بده و در زندگی و آخرت سربلند و شادش دار. خدایا لذت تو را داشتن را از من نگیر و هر وقت خطا رفتم، رحمم کن و برم گردان. :: باران کویر ::...ادامه مطلب
ما را در سایت :: باران کویر :: دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dbaranekavirf بازدید : 27 تاريخ : چهارشنبه 27 دی 1402 ساعت: 18:41

خوش دارم هیچ کس مرا نشناسد،
هیچ کس از غم ها و دردهایم آگاهی نداشته باشد،
هیچ کس به من محبت نکند،
هیچ کس به من توجه ننماید،
جز خدا کسی را نداشته باشم،
جز خدا به کسی پناه نبرم.

"شهید چمران"

:: باران کویر ::...
ما را در سایت :: باران کویر :: دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dbaranekavirf بازدید : 48 تاريخ : دوشنبه 3 بهمن 1401 ساعت: 3:13

توسط طاهره | یکشنبه بیست و دوم اسفند ۱۴۰۰ | ۵:۲۵ ب.ظ بدنبال ناکجا آبادتوکّلِ درست از یقينِ درست پیدا می آید. یقينِ هر که تمام تر بود، توکّلِ وی درست تر و  یقين در دل است  و توکّل کار دل است. چون دل آرام گرفت، خدا روزی بندگان می رساند و کارِ بندگان می سازدباید که متوکّل را اعتماد بر مال، و اعتماد بر کسب و اعتماد بر اسباب نباشد، اعتمادش بر کرم و فضل خدا باشد.احساس رهایی ذهن، آزادگی، خلسه ی میان بیداری و خواب دارم... احساس قشنگ آرامش، خنکای نسیم، صدای جیک جیک جوجه مرغ ها، لبخند کودکم، روشنای آسمانتان حالم را جلا می‌دهد...دلم را داده ام، بخشیده ام و سپرده ام خدا جان. من عاشقم به شما، خداوند تاریکی ها،. خداوند نورها، من مومنم به شما و امید ندارم به کس جز به شما. که شما نه کس که وجود هر وجود و ناوجودی. خدایا مرا به عشق خودت زنده بدار،  بزرگ کن،. پیر کن و بمیران. که من در گلو بغض و در دل آه و در چشم اشک فراغ شما را دارم. تمام چیزهایی که مرا از درون نمی آرامد و محرمی جز شما ندارد.  :: باران کویر ::...ادامه مطلب
ما را در سایت :: باران کویر :: دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dbaranekavirf بازدید : 95 تاريخ : دوشنبه 3 بهمن 1401 ساعت: 3:13

خوش دارم هیچ کس مرا نشناسد،
هیچ کس از غم ها و دردهایم آگاهی نداشته باشد،
هیچ کس به من محبت نکند،
هیچ کس به من توجه ننماید،
جز خدا کسی را نداشته باشم،
جز خدا به کسی پناه نبرم.

"شهید چمران"

:: باران کویر ::...
ما را در سایت :: باران کویر :: دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dbaranekavirf بازدید : 103 تاريخ : دوشنبه 3 بهمن 1401 ساعت: 3:13

به دنبال ناکجاآبادعشق کور است زیرا جز معشوق نمی بیند و عشق تمام بصیرت و بینایی است که نور دیدهٔ عاشق ز قاف تا قاف است و عشق زندان است و بند است و کمند است و اسارت است و عشق باغ است و بوستان است و آزاد :: باران کویر ::...ادامه مطلب
ما را در سایت :: باران کویر :: دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dbaranekavirf بازدید : 72 تاريخ : شنبه 13 دی 1399 ساعت: 10:51

به سوی یار

مگر حتمأ عشق باید پیدا و آشکار باشد تا به آدمیزاد حق عاشق بودن بدهد.
گاه عشق گم هست ...چون نیست!
عشق مگر چیست؛؟آنچه که پیداست...
نه:عشق اگر پیدا شد که دیگر عشق نیست مــعــرفــت است....
 

:: باران کویر ::...
ما را در سایت :: باران کویر :: دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dbaranekavirf بازدید : 70 تاريخ : شنبه 13 دی 1399 ساعت: 10:51